«وقتی به آسمان نگاه میکنیم، چه میبینیم؟» (الکساندر کوبِریدزه، ۲۰۲۱)
فیلم اما تجربیتر و جاهطلبانهتر از آن است که خود را درون مرزهای رئالیسم جادوییِ قصهی این دو جوان حبس کند. فیلمْ رمانسِ جوانانهاش را درون قصهی شهر بزرگتری نقل میکند که در آن همه چیز، اعم از جاندار و غیرجاندار، نفس میکشند و شناسنامه دارند: کفشها، توپها، سگها، مکانها، غذاها، و آدمها. چیزی که در ابتدا خطداستانیِ اصلی فیلم میپنداریم، در ادامه به بهانههای مختلف، مثل تماشای حرکت یک توپ در میان آبها، بازیِ کودکان، آوازخوانیِ جوانان، تاریخچهی یک پاتوق محلی، تماشای دستهجمعی فوتبال، پختن کیک و غذا، یا گردش سگها، به حاشیه میرود