پرش به محتوا
خانه » «گوندا» (ویکتور کوزاکُوْسکی، ۲۰۲۰)

«گوندا» (ویکتور کوزاکُوْسکی، ۲۰۲۰)

تا این‌جا، گوندا برایم شگفت‌انگیزترین تجربه‌ی سینمایی سال بوده. سازنده‌اش ویکتور کوزاکُوْسکی، فیلم‌ساز روسی، است که تا کنون هیچ فیلم دیگری از او ندیده‌ام. گوندا یک تجربه‌ی بصری و عاطفیِ ناب است، بازگشتی‌ به روزهای نخستین سینما، به تصاویر بی‌کلام و سیاه‌وسفیدِ آغازین. حیوانات یک مزرعه، خوک‌ها و مرغ‌ها و گاوها، کاراکترهای اصلی آن، تنها کاراکترهایش، هستند. از انسان خبری نیست، از کلام خبری نیست، از موسیقی خبری نیست، و از انسان‌‌‌انگاریِ افراطیِ حیوانات به‌سبک انیمیشن‌ها یا فیلم‌های فانتزی هم خبری نیست. حتی مأموریتی دراماتیک هم در کار نیست: نه کوچ، نه شکار، نه دفاع، و نه جدال. گوندا کمترین شباهت را به مستندهای تیپیکِ طبیعت و حیوانات دارد. مأموریت اصلیْ نزدیک شدن به زندگی حیوانات، تماشای این زندگی در جزئیات و لحظاتش، و سهیم شدن در حس و تجربه‌ی آن‌‌هاست. یک مأموریت ناممکن، مادامی که انسان باشی … . فیلم برای تحقق این مأموریت سعی می‌کند که انسان نباشد، یا درست‌تر، کمتر انسان باشد. در مسیر این مأموریت و در همان گام نخست، تصمیمی کلیدی گرفته می‌شود: چشم دوربین از چشم انسان فاصله می‌گیرد و به چشم حیوان نزدیک می‌شود. گوندا فیلمی‌‌ست نزدیک به زمین، و هم‌تراز با چشمِ خوک‌ها و گاوها و مرغ‌ها به حیوانات نگاه می‌کند.

کوزاکُوْسکی از یک‌‌طرف با استفاده از لنزهای بلند فاصله‌ی دوربینش را با حیوانات حفظ و تنظیم می‌کند و از طرف دیگر به کمک استیدی‌کم در مجاورت آن‌ها و هم‌چون آن‌ها قدم برمی‌دارد. یک کورئوگرافیِ پیچیده، لحظه‌ای و پیش‌بینی‌ناپذیر. این کورئوگرافی‌ نه فقط به مهارت کارگردان و فیلم‌بردار بر اساس یک طرح دقیق، که در عین حال به کنشِ لحظه‌ای حیواناتِ ساکن مزرعه هم بستگی دارد. گوندا کنجکاوانه و عاشقانه این کنش‌ها را دنبال می‌کند، بی‌آن‌که در پی انتقال معنای دقیق آن‌ها یا مداخله در طبیعتشان باشد. فیلم با بهره‌گیری از سبکِ روایت‌گریزِ سینمای آوان‌گارد از مدل آشنای «قصه‌ی حیوانات» فاصله می‌گیرد، و در مقابل، با اتکاء به زیبایی‌شناسیِ برداشت بلند راهِ مشاهده و مکاشفه را پی می‌گیرد. سکانس پایانی فیلمْ یک برداشت بلندِ پانزده‌دقیقه‌ای با حضور یک بازیگر/کاراکتر است: خوک ماده. نمی‌دانم ناتوانی، بی‌قراری، و اندوهِ جاری در این برداشت بلندِ پایانی را چند بار در سینمای «انسان‌»ها تجربه کرده‌ام، اما مطمئنم که تعدادشان زیاد نیست. گوندا در لحظات پایانی‌اش، همراه با تنهاییِ خوک مادر، دستش را به سمت یکی از زیباترین و تنهاترین فیلم‌های تاریخ سینما دراز می‌کند: ناگهان بالتازارِ روبر برسون.

……

این نوشته نخستین‌بار در صفحه‌ی اینستاگرام نگارنده منتشر شده است.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *