پرش به محتوا
خانه » بایگانی‌ها برای نوید پورمحمدرضا

نوید پورمحمدرضا

سینمای نوشتار: داریوش مهرجویی در زمان حال ابدی

در اغلب فیلم‌های مهرجویی، شاید در بهترین فیلم‌هایش، زندگی پیشترها سپری شده و اکنون تنها می‌توان آن را به یاد آورد، بازیابی کرد، از نو تفسیر کرد. کسی که به یاد می‌آورد، بازیابی و از نو تفسیر می‌کند، راویِ درون‌داستانی فیلم‌های اوست. همان کسی که دفترچه‌ی خاطرات متعلق به اوست، صدای درون دارد و صدای درونش شنیده می‌شود. لیلا، هامون، محمود شایان، پری، صفا، مریم بانو، علی سنتوری، خسرو، داریوش مهرجویی، راوی همه‌ی این‌هاست. فرد تک‌افتاده‌ای که یاد جمع را از نو زنده می‌کند.

«اوندین» (کریستین پتزولد، ۲۰۲۰)

ایمان و سرسپردگی فیلم به عشق به حدی‌ست که وقتی مرد را موقتاً از دست می‌دهد، طاقت نمی‌آورد و اوندین‌‌ِ زمینی‌اش را پیش از پیوستن به همزادِ دریایی‌اش، راهیِ حزنِ یکی از محزون‌ترین صحنه‌های تاریخ سینما می‌کند: بر روی موتیف موسیقایی فیلم، قطعه‌ای از باخ، اوندین هم‌نشینِ سانشوی مباشر می‌شود.

آفتابی‌ترین دیستوپیای جهان

ترانزیتِ پتزولد وعده‌ی تلاقی‌ها و همگرایی‌های یک ملودرام آشنا را می‌دهد اما به‌‌ناچار مسیرِ موریلِ رنه و کسوفِ آنتونیونی را پی می‌گیرد. مسألهْ مطلقاً مرگ یا فرجام تلخ زندگی‌ها نیست، که چه بسیار ملودرام‌ها نه پایانی خوش که فرجامی تلخ داشته‌اند؛ مسألهْ پراکندگی و ناپدید شدن است، مسألهْ موقتی و گذری بودن است.

شکوه چندصدایی (گفت‌وگوی جمعی درباره‌ی «درام چندپیرنگی» در سینما)

تغییر دوران و حرکت جامعه به سمت متکثر و چندملیتی شدن، باعث پیدا شدن سر و کله‌ی درام‌های چند پیرنگی در سینما می‌شود و از این لحاظ «نشویل» رابرت آلتمن نمونه‌ای کلیدی است. «نشویل» فیلم آمریکای دیوانه‌ی بعد از ویتنام است. آمریکایی که دیگر نمی‌تواند به سبک سابق قصه تعریف کند یا خودش را به دیگری عرضه کند.

«نیایش» (ترنس دیویس، ۲۰۲۱)

نیایش خودش را وقفِ رنج و احساس زیگفرید می‌کند: نومیدانه لذت‌های ممنوعه و گذرای شاعر را تصویر می‌کند و هم‌زمان با یادآوریِ تصاویر آرشیوی جنگ بزرگ، ناممکنیِ گسستنِ اولی از دومی را خاطرنشان می‌سازد. آیا بعد از آن جنگ بزرگ، می‌شد به زندگی ادامه داد؟

آینده‌ی سینمای ایران: بحران رئالیسم

آن‌چه در سینمای ایران رئالیسم خوانده می‌شود، در مقیاس تک‌تصاویر، چیزی جز نسخه‌ای فیلترشده، کنترل‌شده، ویرایش‌شده، و بدتر از همه‌ی این‌ها سرکوب‌شده از واقعیت نیست. آن‌چه در مقیاس بزرگْ طبیعی پنداشته می‌شود، و دعوا صرفاً بر سر غلظت دراماتیک آن است، در مقیاس کوچک عمیقاً غیرطبیعی و ضدطبیعی است، آن‌قدر که می‌توان جرأت کرد و گفت که در این‌جا خود مفهم بازنمایی است که زیر سوال می‌رود و از معنا و کارکرد تهی می‌شود. آیا درست‌تر و دقیق‌تر این نیست که به‌جای بازنمایی رئالیستی از کذب‌بازنماییِ (mirrepresentation) رئالیستی در سینمای ایران حرف بزنیم؟

یک زن، یک داستان، و دو راوی: برسون و داستایوسکی

زن نازنین درباره‌ی خیلی چیزهاست، اما مهم‌تر از همه درباره‌ی چگونگی ترجمان کلمات پرشور و آواز خشمِ نویسنده‌ی روس به تصاویر خاموش و کنش‌های جزئی و پیش‌پااُفتاده‌ی فیلمساز فرانسوی است؛ درباره‌ی تبدیل سایکولوژی هستی، که تخصص مولف اول بود، به فیزیولوژی هستی، که تخصص مولف دوم است.

ردّ سیاست بر تصویر

فیلم‌های سیاسی، در عین حال، چرخه‌ی بی‌پایان پنهان‌شدگی‌ها و فاش‌شدگی‌ها هستند. مغاک سیاستْ روایت را به درون خود می‌کِشد و وهم و سوء‌ظن و ابهامْ رهاوردِ زیستن و تقلا کردن در چنین روایتی‌ است. پیرنگ پُر از دست‌انداز و جااُفتادگی‌ست و اعتماد و زودباوری آدم‌ها اغلب بهای سنگینی دارد. سرانجامِ آرمان‌ها رستگاری نیست و غایتِ مبارزه پیروزی. تعلیق و معما حتی یک‌دم از جهان روایت رخت برنمی‌بندند و نور و مسیر به این سادگی رخ نمی‌نمایند.

هزارتوی معنا (گفت‌وگوی جمعی درباره‌ی مفهوم «ابهام» در سینما)

ابهامْ قصه‌گو را فلج می‌کند، برای همیشه ساکت می‌کند. ابهام در برابر شفافیت و در برابر صراحت معنا قرار می‌گیرد. جهان امن ما را آشفته می‌کند و به جایش عدم قطعیت، معانی ضمنی و چند پهلو، عدم شفافیت و تفسیر بر جای می‌گذارد. اگر می‌خواهیم بدانیم، چه اتفاقی افتاده و این اتفاق‌ها چه معنایی دارند، چاره‌ای نداریم جز این‌که به تفسیر پناه ببریم.