پرش به محتوا
خانه » بهرام بیضایی

بهرام بیضایی

آینده‌ی سینمای ایران: بحران رئالیسم

آن‌چه در سینمای ایران رئالیسم خوانده می‌شود، در مقیاس تک‌تصاویر، چیزی جز نسخه‌ای فیلترشده، کنترل‌شده، ویرایش‌شده، و بدتر از همه‌ی این‌ها سرکوب‌شده از واقعیت نیست. آن‌چه در مقیاس بزرگْ طبیعی پنداشته می‌شود، و دعوا صرفاً بر سر غلظت دراماتیک آن است، در مقیاس کوچک عمیقاً غیرطبیعی و ضدطبیعی است، آن‌قدر که می‌توان جرأت کرد و گفت که در این‌جا خود مفهم بازنمایی است که زیر سوال می‌رود و از معنا و کارکرد تهی می‌شود. آیا درست‌تر و دقیق‌تر این نیست که به‌جای بازنمایی رئالیستی از کذب‌بازنماییِ (mirrepresentation) رئالیستی در سینمای ایران حرف بزنیم؟

ردّ سیاست بر تصویر

فیلم‌های سیاسی، در عین حال، چرخه‌ی بی‌پایان پنهان‌شدگی‌ها و فاش‌شدگی‌ها هستند. مغاک سیاستْ روایت را به درون خود می‌کِشد و وهم و سوء‌ظن و ابهامْ رهاوردِ زیستن و تقلا کردن در چنین روایتی‌ است. پیرنگ پُر از دست‌انداز و جااُفتادگی‌ست و اعتماد و زودباوری آدم‌ها اغلب بهای سنگینی دارد. سرانجامِ آرمان‌ها رستگاری نیست و غایتِ مبارزه پیروزی. تعلیق و معما حتی یک‌دم از جهان روایت رخت برنمی‌بندند و نور و مسیر به این سادگی رخ نمی‌نمایند.

کدام لاله‌زار؟

قدم زدن در لاله‌زارِ امروز تجربه‌ی غریبی است. البته لاله‌زارِ امروز جای مناسبی برای قدم زدن نیست، بیشتر جایی برای عبور است، یا حداکثر توقفی کوتاه برای خرید و ازسرگیری حرکت. اما در همان لحظات کوتاه توقف، در این‌پاآن‌پا کردن‌های خریدن یا نخریدن، از این مغازه به آن مغازه رفتن، از این کوچه رفتن و از آن کوچه سر درآوردن، در همه‌ی این لحظاتی که زندگی عبوری به‌بهانه‌ای کُند یا مختل می‌شود، لاله‌زار در پس لایه‌ی خدماتی‌اش ردّ زخم‌ها و چرک‌ها و تَرَک‌هایش را عیان می‌کند.

زن‌ها و شوهرها

حکایت خانه اما در ملودرام‌های دهه‌ی شصت غریب‌تر و پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. خانه در دهه‌ی شصت با غیبت تعریف می‌شود. خانواده مقدس است، محل گردهم‌آییِ اعضاء آن نیز، اما هیچ‌گاه کامل نیست و همیشه گیری در آن پیداست. همیشه یه نفر کم است، یا قهر کرده، یا به زندان اُفتاده، یا پیش از شروع فیلم مُرده.