حالا نتیجهی کارش بیشتر از هر وقت شبیه به فیلمهای کوچکِ فروتنِ مفرحی شده است که همیشه ستایششان میکرده. پل توماس اندرسون با لیکریش پیتزا به دیدار روزهای کودکی و نوجوانیاش رفته، اما همزمان به دیداری دیگر هم فکر میکرده: دیدار با کمدیرمانتیکِ آمریکایی. مادامی که اندرسون را در قلمروی مرشد، خون به پا خواهد شد یا فساد ذاتی بجوئیم، سخت بتوان ردِّ کمدیرمانتیکـدوستی را در او یافت؛ ژرفنگری، ابهام و رازآمیزیِ این فیلمها به سنتی دیگر راه میبَرند. حتی عشق لایعقل هم سیاهتر و ابزوردتر از آن است که بتوان معصومیت و شفافیت یک کمدیرمانتیکِ آمریکایی را در آن باور کرد. با لیکریش پیتزا اما اندرسون سبُکترین و سرخوشترین فیلم خود را ساخته و پا به درون لیگی دیگر گذاشته. گرچه تکرار مولفههای سَبکی به یادمان میآورد که چه کسی پشت دوربین است، اما پیشرُوی دوربینش اینبار جهانی روشنتر و سرراستتر قرار گرفته. آیا لیکریش پیتزا خیلِ سرسپردگانِ مرشد را ناامید نمیکند؟ شاید، اما این نخستینبار نیست که پی.تی.اندرسون تغییرِ مسیر داده، ناگهانی و نامنتظر.
در لیکریش پیتزا، همچون کمدیرمانتیک امریکایی، همهچیز برای رسیدن به بوسهای عاشقانه است و این بوسه تا انتها به تعویق میافتد. البته تمهیدِ رواییِ بهتعویقاندازندهی بوسه در اینجا تفاوتی آشکار با نمونههای کلاسیک دارد؛ تفاوتی از جنس پراکندگی در برابر تمرکز. لیکریش پیتزا، همچون بسترِ مکانیاش که یک شهرِ تیپیکِ کالیفرنیاییست، پراکنده و مرکزگریز و پخشوپلاست. ورِ کمدیرمانتیکِ فیلم تمایل به همگرایی دارد، اما ورِ دهههفتادیِ آن متمایل به واگرایی است، و در بخش عمدهی فیلمْ واگرایی بر همگرایی میچربد. به همین دلیل در قیاس با هدفمندیِ مألوفِ کمدیرمانتیک امریکایی، لیکریش پیتزا زیادی بیمقصد و یله است. عجلهای برای رسیدن به معشوق و بوسیدن او ندارد، دوست دارد در منزلگاههای الابختکیِ مسیر لم بدهد، موزیک گوش بدهد و تنبلی کند. پیرنگْ مسألهی اصلی فیلم نیست. بهجای مسیر خطی، هدفمند و تجمعیِ روایت، فیلم بیشتر ترجیح میدهد درون میزانسنهایی که فراخوانده و ساخته، بپلکد و لاس بزند و زندگی کند. از آن جنس خودآگاهیای که اغلب ملازم فیلمهای نوستالژیکِ گذشتهنگر است و در قالب صدای روی تصویر یا فلَشبک خودنمایی میکند، در اینجا خبری نیست. لیکریش پیتزا تا رسیدن به بوسهی ژانریِ واعده داده شده، بداههوارتر و ارگانیکتر پیش میرود، از معنا میگریزد، و بیشتر به لذت یک لحظه و عیش یک مهمانی، رقص، یا ماشینسواری دل میبندد.
……
این نوشته نخستینبار در صفحهی اینستاگرام نگارنده منتشر شده است.