آزمونِ «متروپلیسِ» سدهی حاضر بودن
تجربهی متروپلیس اینبار به شکلی معکوس، از سر به کف طی میشود. اما انگل با وارد کردن یک متغیر سوم، شکلی پیچیدهتر به دوتاییِ کارفرما/کارگرِ متروپلیس میبخشد. غریبههایی همیشه آنجا هستند و طبقهی فوقانی هیچگاه پاک و دستنخورده نبوده، نیست؛ که هر بالایی، پلههایی دارد به سمت پایین، به سمت مطبخ، به سمت انبار تأسیسات، به درون اعماق، و درون آن اعماق همیشه کسانی هستند که با تهماندهی غذای بالاییها سر میکنند و برای سالها زندگی. رئالیسمِ تا پیش از این کمیک اما «طبیعیِ» انگل، یک ورِ تاریک و «غیرطبیعی» پیدا میکند و ساکنانِ زیرینِ آن محلهی زیرین در برابر ساکنان این دالانها و اتاقکهای بینورِ زیرزمینیْ خوشبخت جلوه میکنند.