چند ماهی از نخستین دیدارم با فیلم تازهی ترنس دیویس، نیایش، میگذرد. دیشب دوباره فیلم را دیدم. بعد از دیدار نخست، فرصت نشد که بیشتر به آن فکر کنم و با آن همراه شوم. امید و اندوهِ روزها نمیگذاشت. فیلمهای دیویس دستساز هستند و کیفیتی خانگی دارند. متعلق به خودش هستند و اگر در نامیدنشان از تعابیری نظیر ملودرام، فیلم زندگینامهای، درام تاریخی و غیره بهره میبریم، برای سادگی و آشناییست. شبیه به هیچکس در سینمای معاصر نیست. هم خودش، هم فیلمهایش جداافتادهاند. جایی از فیلم، پسر به پدر میگوید: «اغلبِ مردم در لحظهی حال زندگی میکنند، اما تو به قصدِ ابدیت زندگی میکنی». در جهان داستانیِ فیلم، این توصیفی از کاراکتر پدر، زیگفرید ساسونِ شاعر، است؛ بیرون از جهان داستان، این توصیفی از خودِ ترنس دیویس است. همهی کارنامهاش ناتوانی از بودن و زیستن در لحظهی اکنون است. بارها اعتراف کرده که تکنولوژیهراس است و درون مناسبات جهان مدرن لال میشود. او قصهگوی ادوار سپریشده است و با سینمای دستسازش فقط میتواند به گذشته تجسم ببخشد؛ گذشتهی آدمهایی که چیزهایی از امروز خودِ او (و شاید چیزهایی از آیندگان) را در برگرفتهاند. و همین غریبترین وجه کارنامهی دیویس است: در آثار زندگینامهایاش سراغ کسانی میرود که بازتابی از خودزندگینامهاش هستند. فیلمهای زندگینامهایِ خودزندگینامهای.
زیگفریدِ شاعر از ابتدای قرن بیستم میآمد و میراثبر جنگی بزرگ و کشتاری عظیم بود، و چون خودش زنده مانده بود، احساس گناه بازماندگان را با خود حمل میکرد. مدتی کوشید ابدیت را رها کند و در لحظهی اکنون با عشقهای جوانی و امیال همجنسگرایانه سر کند. نشد و نتوانست. به قول یکی از دوستانش، یکی از دردسرهای زندگی مخفیانه این است که دوستانی میروند، دوستانی میآیند، و فقط این دشمناناند که همیشه وفادار باقی میمانند. در دوران ممنوعیت همجنسگرایی، سرخورده از لذت زندگی و در اسارت ذهنیِ ناشی از مرگ میلیونها انسان، زیگفرید فقط ابدیت را داشت. ترنس دیویس هم. نیایش خودش را وقفِ رنج و احساس زیگفرید میکند: نومیدانه لذتهای ممنوعه و گذرای شاعر را تصویر میکند و همزمان با یادآوریِ تصاویر آرشیوی جنگ بزرگ، ناممکنیِ گسستنِ اولی از دومی را خاطرنشان میسازد. آیا بعد از آن جنگ بزرگ، میشد به زندگی ادامه داد؟ نیایشِ ترنس دیویس دربارهی زندگی پس از جنگ است، زمانِ بعد از فاجعه، و شاید تنها بهکمک شعر، اشعارِ زیگفرید ساسون، است که میتواند گذر این زمان را تا رسیدن به نقطهی پایان، مرگ، تاب بیاورد.
فیلمی بسیار زیبا.
ممنون از این پیشنهاد بسیار عالی.
خوشحالم که فیلم رو دوست داشتید، ارادت