پرش به محتوا
خانه » بایگانی‌ها برای نوید پورمحمدرضا » صفحه 6

نوید پورمحمدرضا

سرگرمی و آرمان­شهر

دو تلقیِ رایج از سرگرمی، یکی هم‌­چون «گریز» و دیگری به مثابه‌­ی «تحقق میل»، هر دو، به هسته‌­ی اصلی و محوری آن اشاره دارند، یعنی، آرمان­شهرباوری[۴]. سرگرمیْ ایماژِ «چیزی بهتر» را ارائه می‌دهد تا به درون آن بگریزیم؛ چیزی که ما عمیقاً تمنای نیل به آن را داریم ولی زندگیِ روزمره‌­مان امکان تحقق آن را مهیا نمی‌­کند: آلترناتیوها، آرزوها و امیال؛ این‌ها همگی ذاتیِ آرمان­شهر هستند، این حس که چیزها می­‌توانند بهتر باشند، حسِ رسیدن به چیزی به جُز هر آن‌­چه که اکنون می‌­توان در سَر پَروراند یا فهم کرد.

«دستیار» (کیتی گرین، ۲۰۱۹)

دستیار فیلم آمبیانس است و کنش‌های روتین. تلفن بی‌وقفه زنگ می‌زند، درها باز و بسته می‌شوند، کاغذها درون دستگاه اسکن و فتوکپی گذاشته می‌شوند، نامه‌ها و بسته‌ها ارسال می‌شوند و تحویل گرفته می‌شوند، و آدم‌ها درون و بیرون از قاب حرف می‌زنند، حرف‌های کاری و روزمره

«دله‌دزدها» (هیروکازو کورئیدا، ۲۰۱۸)

دله‌دزدهای کورئیدا تأملی بر اُبژه‌ی حقیقیِ ملودرام، خانواده، و فراتر از آن تأملی بر خود ژانر و فیلم‌های پیشین فیلمساز است. فیلم با بازنگری در پیش‌فرض‌ها آغاز می‌کند: به این‌که عادت کرده‌ایم که دیالوگ‌ها و لحظاتِ «همین‌طوریِ» یک ملودرام را تحمل کنیم تا هر چه سریع‌تر لحظه‌ی سرنوشت‌ساز سر برسد.

«گستره‌ی شب» (اندرو پترسون، ۲۰۱۹)

گستره‌ی شب فیلم فوق‌العاده‌ای است، نخستین فیلم اندرو پترسون که با سرمایه‌ی شخصی‌اش ساخته و برای اکرانش دردسرهای زیادی کشیده. گویا هجده فستیوال این جواهر را رد کرده‌اند تا که بالاخره بعد از حدود چهار سال موفق شده فیلمش را نجات دهد و به دست و قضاوت تماشاگران بسپارد.

آقای میزو، ما همه صدای مادر را شنیدیم …

سانشوی مباشر با انتشار صدای مادر چیزی دیگر می‌شود: دیگر نه یک ملودرام با مختصات آشنای زمینی و روابط متعارف سببی، که ملودرامی است روحانی که نیروی پیش‌برنده‌اش را از صدایی مرموز و ملکوتی می‌گیرد و در آن انگیزه‌ها و سرنوشت‌ها در جایی دیگر غیر از این‌جا شکل می‌گیرند و نقش می‌بندند.

«درباره‌ی بی‌کرانگی» (روی اندرسون، ۲۰۱۹)

همیشه با خودم فکر می‌کردم که فیلم‌های روی اندرسون را چطور می‌توانم به حافظه بسپارم و به خاطر بیاورم؟ محاط درون قاب‌های ایستا، بی‌خبر از پس و پیشِ زندگی ساکنان این قاب‌ها، در محوِ پیرنگ و سببیت و رشته‌ها و پیوندها، درون این قطعات تصویریِ ساکن و خاموش، چگونه می‌توان چیزی را با خود برداشت و از فیلم بیرون آورد؟

«دادگاه شیکاگو هفت» (آرون سورکین، ۲۰۲۰)

اما باید اعتراف کنم در نهایت نمی‌توانم همسفرِ سورکین و فیلم تازه‌اش شوم. دادگاه شیکاگو هفت را با خود به آینده نخواهم بُرد. تجربه‌ی فیلم برایم شبیه به دیدار هیجان‌انگیزی‌ست که با پایان عمر دیدار، تمام می‌شود. کِش پیدا نمی‌کند و بدل به خاطره و آگاهی نمی‌شود.

«پدر» (فلوریان زلر، ۲۰۲۰)

تمام مدت درون ذهن پریشان پیرمرد بوده‌ایم، و آن‌جا کارگران بی‌وقفه مشغول کار بوده‌اند و رنگ دیوارها را تغییر داده‌اند، تابلوها و صندلی‌ها را جابه‌جا کرده‌اند، کتاب‌ها را بسته‌بندی کرده‌اند، و دست‌آخر درهای همیشه باز خانه‌ی قدیمی را برای همیشه بسته‌اند. یک اتاق و یک پنجره برای پیرمرد، برای پدر کافی‌ست.

«رابط فرانسوی»، پنجاه سال بعد

«رابط فرانسوی» پنجاه‌ساله شد: تریلر پلیسی مدرنِ ویلیام فریدکین که از ابتدای دهه‌ی هفتاد می‌آمد و بیشتر از آن‌که شبیه به نمونه‌های پیش از خود باشد، هم‌خانواده‌ی فیلم‌هایی بود که هنوز از راه نرسیده‌ بودند، که بعدها با الهام از آن از راه رسیدند.

زن‌ها و شوهرها

حکایت خانه اما در ملودرام‌های دهه‌ی شصت غریب‌تر و پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. خانه در دهه‌ی شصت با غیبت تعریف می‌شود. خانواده مقدس است، محل گردهم‌آییِ اعضاء آن نیز، اما هیچ‌گاه کامل نیست و همیشه گیری در آن پیداست. همیشه یه نفر کم است، یا قهر کرده، یا به زندان اُفتاده، یا پیش از شروع فیلم مُرده.